افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

چراهای بسیار من

چرا این روزا مردم اینقدر دچار مشکلات عصبی هستند چرا اینقدر مسایل و مشکلات زیاد شده چی شده که مردم اینقدر ناامید و دردمند شده اند چی شده که من بیشتر وقتم را صرف این دردها هم دردهای خودم و هم دردهای اطرافیان و... آره چی شده مردم یه دفعه ای چی برسرشون اومده که این همه دردمند شده و همشون درگیر قرص و  داروهای آرام بخش شده اند چرا این همه نگرانی و درد راه حل چیه و این مردم چیکار باید بکنند که به آرامش قبلی برگردند چرا این همه نگرانی و اضطراب نمیدونم چی شده که مردم از اون آرامش و سلامت دور شده اند و به نگرانی و درد دچار شده اند ما نمیدانیم کجاییم و چیکار داریم میکنیم آره ما در زندگی خود گم شده ایم و برای خود یک هزارتو ساخته ایم  و خود را در آن گم کرده ایم ما گم شده ایم در خود در دیروز خود و در فردای خود ما آری ما دنیای اطرافمون رو بزرگتر کردیم اما ناگهان در بند آن افتادیم و در حال برده شدن توسط دست سازهای خود هستیم بیماری ما ناشناخته است شاید هم فقط خودمان هستیم یا فقط فکرمون که میپنداریم دردهای عظیمی داریم آره ما دردمند دردی هستیم که وجود خارجی ندارد من میخواهم در مورد خودم مردمم درددهاشون بدونم  و اول به خودم و اطرافیانم و به همه کمک کنم من میخواهم بدونم این اپیدمی درد از کجا نشات گرفته و مردم را به کجا دارند رهنمون میکنند ایا بخاطر این است که خدا را  از زندگی خود حذف کرده ایم یا اینکه آگاهی ما بیشتر شده ودرک ما و دید ما آیا باز آدم وحوا از بهشت رانده شده اند و باز هم درد بیشتر و بیشتر و جدیدتر یا شاید خواسته ایم یا ناخواسته هم از دنیای شکم مادر به دنیای جدید قدم گذاشته ایم اما با افکار قدیم و ناتوان خود میخواهیم چراهای زندگی اینجایی را حل کنیم و مسلما ناتوانیم از این آیا باز ما گم شده ایم اما در چه و در کجا ما گم شده ایم گم بودیم شاید تازه داریم پیدا میشویم و چون به گم شده گی خودعادت کرده بودیم حالا دوست نداریم خود را بیابیم آره شاید داریم بزرگتر میشویم و این مکان برای ما کوچک است و ما ناتوان شده ایم یا شایدم خسته و به جداره ی زندگی خود فشار میاوریم تا بزرگ و بزرگتر شویم من فکر میکردم خانواده ما ناآرام است اما وقتی میبینم که درخانواده های دیگران هم این مسایل هست میفهمیم که این جداره داره همه را خفه میکنه و شاید ما داریم بلوغ را طی میکنیم یعنی وارد دروازه بلوغ شده ایم یا میشویم و این بزرگ شدن است که ما در فشاریم و مردم ما ناتوان از بودن  و نبودن ما داریم گم میشویم ما داریم بزرگ میشویم ما راهمان را از گذشته کاملا جداکرده ایم و داریم پیش میرویم و به دنیایی رازآلود و رازناک میرسیم ما در این دنیای جدید گم شده ایم اگر خدایا تنها تو هستی چرا راهی نشانمان نمیدهی و مردم را از گم شده گی خارج نمیکنی چرا گذاشته ای مردم در این درد بمانند آیا میخواهی مردم را مجازات کنی همچنان که آدم و حوا را یا این درد را نعمتی است که ارزانی داشته ای آیا واقعا ما آنچه که میاندیشیم به آن میرسیم یعنی آنها به درد اندیشیده اند و دردمند شده اند آیا من به بیکاری و درد و احساس بیعرضگی فکر کرده ام و آنها را به سوی زندگی خود جذب کرده ام آیا من به درد و این همه ناراحتی فکر کرده ام  آیا بابام دوست داشت اینجوری  دردمندی رو فکر کرده و خواسته بعد از این همه عمر به جایی برسه که برا دکتر رفتن هم التماس کنه و از چشم همه بیافته و همه ازش دوری کنند ایا این خواست بابام بوده یا اشتباه برای تصمیم زندگی و ندانستن که چگونه زندگی کنه و چگونه ادامه بده و چطور در زمان جوانی به فکر آینده اش باشد

حتی اینها که یه عده شاید شیاد باشند و یه عده هم واقعا اعتماد دارند یعنی اعتقاد دارند به گفته هایشان آیا واقعا اینها همش فقط به خواست اونهاست خواست خداست یا نه کاریه که هرروزه انجام میدهند و پیش میروند و پیش میروند و پیش میروند این زندگی و این زندگی چرا ما میاییم و میرویم و فقط در این بین بسیاری درد میچشیم بدون اینکه هدفی برای زندگی خود متصور شویم واقعا این که خدایی هست چقدر احتمال دارد باشد و اینکه خدایی نیست پس ما چی هستیم و از کجا آمده ایم و به کجا میرویم ما درد مند میاییم ودردمند میرویم و میرویم بدون اینکه در این جهان پهناور عمقی و درکی و فهمی داشته باشیم ما ناتوان از حال و درک فردا و گذشته ایم ما مانده ایم و مانده ایم درحال و مانده ایم در خود و مانده ایم در فردای خود واین زندگی از چه عمقی برخوردار است و کجاست و چه فکری باید راجع به آن کرد و به چی باید واقعا فکر کرد و اندیشه ما آیا کفاف این همه نامفهومی و گنگی ازدیروز تا فردا را واقعا جوابگو است یا نه ما چی از این همه زمان به نام زندگی میدانیم و کجا میخواهیم برویم یا برسیم راه و مقصد هیچکدام معین و مشخص نیست ما نمیدانیم کجاییم و کجا میرویم با این بهانه که فردا نیامده هیچ شناخت و آگاهی از آن نداریم ما گم شده ایم ما مانده‌ایم در خود و در افکار خود و در خواسته های این دنیای بیدلیل

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد