افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

باورهای قدیمی

تو بچگی می گفتن کفترهای حرم امام رضا میان تو حرم دون می خورن و بعد می رن تو نمی دونم قبر کدوم آدم بدی خرابکاری می کنن [وای که اگه می گفتن میره سر قبر مامون خرابکاری می کنن و از اون ورم می گن قبر مامون و امام رضا چسب همه و کسی نمی دونه کدوم کدومه] بهرحال حتی اگه آدم بده قصه ما [روی قبر یه چیزیه که مردم توش پول می ریزن تا امام رضا نماها قسط هاش رو بپردازه احتمال زمون خودش بدهی زیادی بالا آورده که به این پولا نیاز داره  و هیچوقتم بس نمی گه] هم سوای حرم باشه اولا چرا تا حال قبرش مونده بعدش مگه کفترها می فهمن تازه اگه می فهمن مگه همه مسلمونن خب این باورا هست دیگه

شهری با ده هزار دروازه [ این یعنی هر در اگه تنها ده نگهبان بخواد یعنی با جایگزین و غیره شاید تا بیست نفر نیرو بخواد خب این یعنی دویست هزار نگهبان! خب این یعنی شهری که تنها نگهبان دروازه اش این تعداد باشه یعنی کل جمعیت اون وقت دنیا هم کفاف اینو نمی داد

انتقاد به معنای سنجیدن و نه ایراد گرفتن 


   اگر کفشش جلو پاش جفت می شه بایستی کفش رو تغییر داد یا توش یه کم اهنربا با بار همنوع گذاشت . . . تا ببینی حقه اش چیه البته کسی نمیاد یه چنین کاری بکنه تنها حقه اش رو انجام می ده. یعنی بیشتر اطرافیان شایعه می کنن

دکارت: می اندیشم پس هستم

ایرانی: هستم  چون نمی اندیشم

 [فرهنگ بیمار،  اصرار ویژه ای دارد که تعظیم و تکریمش کنند. در مقابل فرهنگ سالم، فرهنگ زندگی است؛ و زندگی مرز نمی شناسد. هر چه بخواهد از هر کجا که بخواهد بر می گیرد.]

خب هر کس فکر می کند آئینش و دین اش و باورش بهترین باور ها و دین هاست این شاید برای مردم عامی درست باشد یعنی درست از این لحاظ که خب باور و دانش و درک اندک آنها را به سمتی سوق می دهد که فکر می کنند اندیشه غالب محیط شان بهترین اندیشه هاست و دلیل اش هم این است که هیچوقت خارج از محدوده و قلمرو فکری و محیطی خود قدمی نگذاشته اند یا لااقل در راه شناخت و درک بهتر تلاشی نخواسته و نکرده اند. اما برای آگاهان هر قوم این نبایست باشد یعنی نباید چون این اندیشه ها از سنت و عرف آنها برخواسته مهمتر و بهتر و درست تر از سایر اندیشه ها و دین های موجود دیگر بهتر بدانند چون می دانند که اولا عرف و سنت چندان قابل اعتماد نیست چون اصولا با اندیشه قوی و روشنگری  ایجاد نشده و ادامه نیافته و حتی اگر بخشی هم حاصل دست آگاهی باشد در این قرن ها با تغییرات جاهلانه ای و نیز حتی درک آگاهان متناسب با زمان و مکان  و مقدار درک و حتی داده های گذشته است که هر کدام  باعث بخشی خطا در اندیشه بزرگان می شود پس هیچ انسان آگاهی نمی تواند به داشته های سنت و اطرافیان خود دلگرم و آن را مطلقا حقیقت بداند.

برای استادی که عقده داشت

بایستی اساتید بحث کنند و اجازه بحث به جامعه و به دانشجویان غیر هم فکر بدهند این برای رشد اندیشه لازم است اما ما چنین تحملی نداریم

 

واقعا نماینده های هر فرهنگ بیشتر به حاشیه نشین شبیه اند تا درونی و مرکزی مثل سقراط در یونان و آتن یا حافظ، ملاصدرا  و . . . اینها واقعا در زمان خود واقعا به حاشیه رانده شده بودند شاید هم بدین دلیل است که از بیرون دیده شدند یعنی وقتی ما از بیرون نزدیک دایره ای می شویم ابتدا حاشیه و محیط آن را می بینیم پس ما با دیدن این حاشیه ها شاکله کلی آن فرهنگ را می بینیم و این می شود که می شود این یعنی ما با شناختن سقراط ها نمی توانیم واقعیت آن زمان را درک کنیم اما کلیتی از آن زمان با اینها پیش روی ماست بله این یک اتفاق جالبه ما می توانیم این چنین باشیم پس مرکز یک فرهنگ را با چی می شه شناخت الان ما هم نویسندگان بزرگی داریم که در حاشیه اند و ممکنه چندصد سال دیگه فرزندان ما به اونها افتخار کنند و اینکه مردم اون زمانه تونایی درک اینارو نداشتن و فهمیده نشدن در زمان خودشون چون فراتر از زمان خود بودن بله این رخ می ده و نمیشه گفت و بهتره بگم الان نمیشه فهمید که کی از فیلتر زمان می گذره و همچنان زنده و شاداب ادامه می ده.

کانون یک فرهنگ

[کانون بنابر تعریف نقطه ای است که دیگر نقطه ها در مجموع نزدیکترین فاصله را با آن دارند.]

کانون یعنی با دور و ور خود نزدیکی بسیاری دارد یعنی تقریبا همسان کناری است و کناری هم همسان کناری خود است و این نقطه بیشتری همسانی را با بقیه دارد یعنی چیز خاصی نیست و تشابه بسیاری به بقیه نقاط دارد این یعنی به چشم نمیاد چون چیز متمایز کننده ای ندارد پس هر چیزی که در کانون باشد مسلما به هیچ وجه در کانون توجه نیست پس نمی شه به راحتی اونو شناخت مگه اینکه تمامی نقطه ها و ارتباط و تشابه و تضادشان را با هم بشناسیم

حجاب و اختلاس

خب گیر می دن که کی چطوری لباس می پوشه یا بی حجابه اما نمی گن که ما این همه اختلاس کردیم که باعث بیکاری بی پولی افزایش تجرد و کاهش ازدواج و نگرانی از یافتن همسر، کار و زندگی و احساس نا امیدی و احساس کم شدن شانس زندگی و ازدواج و نیروی انتظامی اگه هنری داره بهتره در کشف و شناسایی این خانه براندازهای حقیقی به کار بگیره نه اینکه علت رو رها کنه و به معلول آن هم از نوع تا چیزش چنگ بزنه و مشکلات رو از این قبیل بدونه

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد