افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

افکار نامنظم

در راه خدا را دیدم، مرا نشناخت!

مطلوب جامعه

ما ایرانی ها به پول اهمیت زیادی می دهیم و هر چه هم می دویم کمتر بهش می رسیم خب این بدین معنی نیست که بی خیال پول بشیم تا پولدار بشیم یا همش بهش فکر کنیم حرف من این ها نیست فکر می کنم بهتر است در نوع دیدمون به دیگران و ارزش ها و جهان و موفق و نا موفق بودن یا خوشبخت بودن و نبودن تجدید نظر کنیم تا زندگی بهتری داشته باشیم و در کنار هم بیشتر احساس خوشبختی و راحتی کنیم. اینکه تنها پول ارزش باشد این مشکل پیش میاد که به هر طریقی می شه پولدار شد و این حق خیلی ها رو نادیده گرفته میشه و کار خیلی ها که می تونسته منبع درآمد اصلی شون باشه مایه امید و زندگی شون باشه رو از اونا دزدیدیم و خودمون هم به آرامش نرسیدیم کدام دزد است که شادی به او رو کند و بدتر اینکه هر چی می دزدیم می بینیم کمتر از دیگران داریم چون دزد های بهتر همیشه هستند و جنبه های دیگر زندگی هم به همه نمی رسیم این بدی مسابقه است بهتر است دروغ و پول پرستی را از فرهنگ لغت ذهنمون خارج کنیم تا هم خودمون در آسایش باشیم و هم اطرافیان از حضور ما در امان باشند و آنگاه بهتر می توانیم کسب ثروت کنیم تازه این صفات مثبت خود به تنهایی ثروت هنگفتی است و اعتماد دیگران به ما هم خود ثروتی است و هم ایجاد ارزش افزوده می کند

فوتبال 98

فوتبال 98 رو کی بازی کرده [واقعا فوتبال98 میگن سوتی ندم]

تو اون سال آمارتیاسن هندی جایزه نوبل اقتصاد رو از آن خود کرد برا اینکه گفت آقا تا تو کشوری آزادی نباشه اقتصاد بی اقتصاد البته عربستان اقتصاد خوبی داره اونم شاید بخاطر جمعیت کم، درآمد بالای نفتی، همین که دور کعبه میچرخی در سال درآمدش بیشتر از تمام درآمدهای نفتی ایرانه و ... و هند هم از اون ور که کشور آزادیه اما وضع اقتصادی خوبی نداره که سریع درحال بهبوده اما میگن حدود 300میلیون جمعیتش تو خیابون بدنیا میان همونجا بزرگ میشن ازدواج میکنن و ... می میرن 4-5برابر جمعیت ایران اما چین هم وضع خوبی از آزادی نداره یعنی مثل تمام کشورهای اسلامی دیکتاتوریه اما وضع اقتصادی خوبی داره که اونم به قولی کشوری پیشرفته است اما نه توسعه یافته بجز این که اونها هم دلائلی دارن واضح و مبرهن ...

عطوفت

می گن خدا مهربانتر از مادره من فکر نکنم خدا هیچ رحم و عطوفتی حتی یک ذره هم داشته باشه

چون شما  تصور کنید که مادری ببینه بچه اش تو یه آتشی داره می سوزه اگه اون مادر بتونه و کمکی نکنه چی فکر می کنی اگه یه تعداد از بچه هاش باشن چی خب اگه خدا اینقده مهربونه چرا می ذاره جنگی بشه اصلا اینو شاید مردها بتونن بیشتر بفهمن چون مادرا رو بیشتر اونا دوست دارن خب استاد یا دانشجویان اگه مادری بچه هاش کاری کنن ایا دلش میاد اونارو بندازه جهنم اگه مادری ببینه یکی از بچه هاش می خواد سر بچه های دیگه اش رو زیر اب کنه آیا فقط می ایسته و نگاه می کنه میگه خب بذار هم رو بکشن اونی که قاتل است رو می ندازم تو جهنم می گه اون زنی که بخاطر فقر یا حتی شهوت سرکوب شده خود فروشی می کنه بذار بکنه من اونو می ندازم تو آتیش اصلا یه مادر این چنین فکرایی به سرش می رسه من نمی خوام از بدکاره ها حمایت کنم چون اگه خدایی هم باشه و درکی از عدالتی داشته باشه حتما حاکمان، قدرتمندان و ثروتمندان که عامل این کاره رو خیلی قبل ترا مجازات کرده بود و این اتفاق نمی افتاد یعنی دیگه هیچ کی شاهد این چیزا بود. 

  ادامه مطلب ...

طلاق و

ظرف حدود 30 سال گذشته هر سال بدون استثنا میزان طلاق کاهش پیدا کرده [تو آمریکا یا ایران؟]

چرا؟

چند دلیل می تونه داشته باشه من برخی از اونا رو که به نظرم می رسه می گم: یکی اینکه مردم آگاه تر شده اند و عاقلانه تر تصمیم می گیرن برعکس ما که بدلیل عدم آگاهی و ساده گرفتن اولیه و بعد ازدواج سخت گیری ها و عدم گذشت باعث افزایش طلاق و ازدواج شده است. البته به دلیل تضاد دید و ذهنیت هم مزید علت شده است اول اینکه ما می خواهیم قرن 21امی ازدواج کنیم و انتخاب ها و معیار انتخاب ما بر این اساس شکل می گیرد (البته اگر معیاری در نظر گرفته شود) اما بعد در زندگی به دیوار مشکلات بر می خوریم بعد اینکه می خواهیم روال انتخاب به شیوه گذشته سهل از نظر دقت در معیارها و تشابه ها و تضادها [البته در گذشته بدلیل زندگی سنتی همه از نزدیکترین ها همسر انتخاب می کردند و این خانواده ها با درصد بالایی با هم هماهنگ و هم اندیش بوده اند اما با این حال باز هم طلاق کم نبود] آنهم به دلیل نزدیکی و آشنایی با هم چندان احساس نیاز نمی شد و تازه اینکه نیازی که ضرورت وجود همسر را پیدا می کرد کاملا سنتی و یکنواخت بود. و البته شکستن قبح طلاق و مسکوت ماندن آن. بیش از 90% مردم ازدواج می کنن. بیش از 80% طلاق گیرندگان باز ازدواج می کنند. کمتر از 40% مردم از ازدواج اولیه شون ناراضی ان. بیش از 80% مردم از ازدواج دومشون. بازم 80% اونایی که جدا می شن بعد 3 سال به این نتیجه می رسن که اشتباه کردن و عجله کردند.. 

ادامه مطلب ...

سلاح وحشتناک

راستش فکر می کنم تلویزیون سلاح خطرناکی است و این سلاح چون همیشه دست نا اهلان بوده آرزو می کردم کاش هیچ وقت تلویزیونی نبود این سلاح بردگی ذهن است در مصر بردگان را با زنجیر می بستند و پابست و دستبند امروز این جعبه جادویی ایست این مبلغ شوم افکار قدرتمندان و جاه طلبان است و همه و همه هوس افزاست و انسانیت را به گند می کشد و اگر واقعا شیطانی باشد امروز در قالب سیگنال های صوتی و تصویری ظاهر شده است آیا کسی هست که چشمانش با تیز زهرآگین  این ابر شیطان کور نشده باشد اگر می خواهید من هم احمقانه سخن بگویم باید تشکر کنم از غنای برنامه ها و سازنده بودنش و اینکه متحول شده ام با دیدن ندیده های چند برنامه آموزشی! اما آیا واقعا بینایی ما در این برنامه هاست و بایست پرسید چگونه است که این شیطان نمایان چنین گوش های ما را کر کرده است دهان ما را دوخته است و کلامی دیگر بر لبان ما جاری کرده است و چرا سوار بر گرده ما می تازد و می تازاند و جهت می دهد و ما زامبیهای زمان شده ایم بی دغدغه تنها در پی یافتن خونریزی یا فیلم حادثه ای می خواهیم یا بازی کامپیوتری! اما اینترنت را مجزا باید دید گرچه بیشتر از این غول جادویی مرا می ترساند اما باز نوشته های زامبیها چندان ارزشی برای دیدن ندارد مگر چند کتابی و نوشته ای که اکنون الکترونیکی شده است. ببینید شکبه های جم و فارسی وان که مسخ کرده اکثر مردم را. و البته برنامه های ما از غلط به لجن رهنمون شده است قبلا اکثر برنامه ها گریه و زاری بود الان بیشترش وقت گیر و لجن! لااقل تازه عادت کرده بودیم که کمتر تلویزیون نگاه کنیم گریه و زاری های خود را جایگزین کنیم اما امروز . . . 

سفر به گذشته:

اگر این کار امکان پذیر باشد یعنی هزاران سال بعد کسی به گذشته سفر کند خب یعنی واقعا به جایی که ما هستیم  و قبل ما و بعد ما و اگر تغییری ایجاد کند چه شاید تصور کنید اونها آمده اند و هی دارند تغییر ایجاد  می کنند و گذشته ای جدید خلق می کنند اما یه دور باطل به نظرم هست اونم اینه که اگه اونا گذشته رو دستکاری کنند خب این روی افراد و زندگیشون تاثیر می ذاره و دیگه کسای دیگه در آینده به دنیا میان دیگه اون افرادی که قرار بود بدنیا بیان و بعد برگردن گذشته رو تغییر بدن اصلا بوجود نمیاد خب پس وقتی کسی اصلا به دنیا نیومده و شایدم بعضی هاشون بدنیا اومدن اما شغل و پیشه دیگه ای رو پیش گرفتن پس کی بوده برگشته گذشته رو تغییر داده؟ البته می تونی بگی بهرحال در هر دوره ای یه عده به این چیزا علاقمند می شن و ممکنه یه زمانی به این دست پیدا کنند اما اونایی که اینو کشف می کنن خب بر می گردن و با گذشته ارتباط برقرار می کنن ممکنه اصلا تغییرش ندن اما همین برگشت خودش تاثیر گذاره و جهانی متفاوت با جهان مورد نظر خواهد داشت (به اصل اثر پروانه ای توجه کنید) البته این شاید راه حلی داشته باشه اما هر چی که هست اونا قراره از آینده به گذشته بیان که ممکنه یکی از گذشته های اونا همین حال ما باشه یا قبل ما که در این صورت بر ما هم تاثیر گذار بوده خب یعنی این حال کنونی آیا اون اصلی که اول بوده نیست یعنی چندبار تغییر کرده تا شده این یعنی همه زور آیندگان این بود که این حال را بسازند چقدر کند ذهن می شود بشر آینده!

البته ما خیلی چیزارو اونجوری که می خوای نمی دونیم اما هر چی که هست ذهن کنونی من نتونسته به این اندیشه راه پیدا کنه بهرحال دانش ما در این حده البته بیشتر درک ما از دانش کنونی

یه مساله دیگه پیکان زمانه که نمی تونه برگرده یعنی اصل آنتروپی که جهان به سمت بی نظمی میل می کنه و بخوایم برگردیم به گذشته یعنی باید این پیکان رو دور بزنیم که چطور بایست این کار رو بکنیم.

سرعت نور

چرا سرعت نور همیشه ثابت است خب می گن از اون بیشتر سرعت نمیشه چون مثل دمای جوشه که صد است و اگه انرژی بیشتری به آب صد درجه بدیم تنها سرعت بخار رو زیاد می کنه دماش دیگه بالاتر نمی ره به نظر نور هم بیشتر از سیصدهزار در ثانیه نمیشه چون با اضافه کردن انرژی برای افزایش سرعت اون می ره و جرم رو تبدیل به انرژی می کنه آیا واقعا اینه ممکنه یعنی ممکنه بعدش بجای اون دیگه سرعت افزایش پیدا نمی کنه و تنها باعث تبدیل ماده به انرژی میشه یعنی اگه من تو قطاری نوری رو ارسال کنم به سمت روبرو یعنی سرعت نور با سرعت قطار جمع نمیشه پس چی می شه اینجا مگه کدام جرمی است که سرعت اضافه قطار رو نمی گیره و به انرژی تبدیل کنه اصلا کدام ماده. بعدش سرعت کمتر از اون چی. باید بگردم جواب اینو پیدا کنم یعنی دلیلشو بفهمم. البته چیزای زیادی هست که نمی دونم و مسلما چیزای زیادی هم باید باشد که فکر می کنم جوابشونو می دونم اما راه خطا رو می رم و . . . .

زندگی هر روزه

من هر روز که پا میشم فکر می کنم کل زندگی ام در آن روز تجلی می کند در اوایل روز بی خیال و تنبل مثل بچگی هام بعدش در خواب و غفلت مثل نوجوانی عصرها نا امید مثل جوانی و بعد هر چه به آخرای شب می رسم احساس بهتری دارم و تلاشم بیشتر می شود درست مثل زمان پختگی ام و زندگی هم تقریبا همین حدود است هر چه دیرتر میشود و هر چه بزرگتر می شود ارزش زمان برای تو بیشتر می شود و حسرت گذشته ات را می خوری با اینکه باز بیشتر وقت رو تلف می کنی اما بهرحال آرزو داری تا برگردی و بهتر شروع کنی یعنی اگر فرصتی دوباره به تو بدهند که سالها به عقب برگردی بهتر انجام می دهی اما این فرصت هر روز به تو داده می شود اما تو باز هم منتظر معجزه ای. کاش روزی بیدار شوم و معجزه روز را باور کنم و از صبح بی وقفه تلاش کنم و بهترین روزم را خلق کنم و بیشترین تلاشم را !

زندگی مان را ما می سازیم

زندگی مان را ما می سازیم و اگر ازش انتقاد کنیم انگار که خود را باخته ایم و اگر بدانیم که زندگی مان تنها به خودمان وابسته است اونوقته که می دانیم زندگی مان دقیقا انتخابی است که ما کرده ایم. ما اگر الان همدیگر را اینجا ملاقات می کنیم یا می بینیم برای این است که این را انتخاب کرده ایم اگر فکر  می کنی هم کلاسیت مزخرفه بخاطر اینه که در درونت همین باور رو به خودت داری اگه از زندگیت از اطرافیان، زمان و مکان و ... ناراحتی دلیلش اینه که خودتو خوب نشناختی خودتو درست و حسابی جدی نگرفتی خودتو خود در نظر نگرفتی و باور نداری که تنها کسی هستی که این گونه است و این همه تلاش کردی تا این شدی این همه غم ، شادی ، اشتباه و کارای درست بوده که تورو تا اینجا کشونده و....

زبان مشترک

یا به زبان من حرف بزن یا خفه شو. این در واقع زمانی بایستی به کار رود که طرف وقتی در گفتگو یا بحث حرف منطقی برای گفتن ندارد اما جوری وانمود می کند که نه چیزایی هست که تو کوچکتر از اونی که بفهمی یه جور نگاه سفیه اندر سفیهی می کند که ما به الهامات غیبیی وصلیم که تو درکش نمی کنی به این می گویند "لباس نوی امپراطور" لباسی که می گفتند هر کسی قادر به دیدنش نیست اما در واقع اصلا لباسی در کار نبود. این در بحث ها زیاد استفاده میشود.

کلماتی هم مثل " سخیف، ساده اندیشانه، معلوم الحال و . . ." همیشه باب دهن این گونه افراد است مثلا این عناصر معلوم الحال . . . تروریست های .... و گروه آشوب طلب ... اغتشاش گران ...!

10000سال قبل:

اینکه ده هزار سال قبل از موسی یا عیسی یا . . .  آدم اومدن زمین نمی دونم بهرحال هر کدام مبنا باشد یه مساله ای داره چون تو این چند هزار سال اخیر انسان ها عادت به نوشتن پیدا کردن تقریبا چیزای مهم رو نوشته ان و کل پیامبرانی که تو کتاب ها هست همش از 30 تا هم بایستی کمتر باشد حال اکثر این صد و بیست و چهار هزار تا قاعدتا بایستی در همون ده هزار سال اومده باشه اما این دوتا نکته ریز هم داره حالا چرا اینقده اینا روند هستند یعنی ده هزار سال یعنی ممکن نبود چند سال اینور و اون ور باشه یا حتی تعداد پیامبران که  خرد نداره بعدش هم که  یه هزار سالشو که نوح برداشته ممکنه چند هزار سال اولم چندان نفراتی نبوده باشه که نیاز زیادی به پیامبر [اونم با تعداد بالا] باشه پس بیشترش باید همین چند هزار سال اخیر اومده باشه زمان نوح هم که همه رو به کشتن داد بجز یاران خودش پس احتمال اینکه پیامبری باشه اون زمان بعید بوده.  ادامه مطلب ...

روح

اگر به تاریخ گذر بشر یعنی از تک سلولی به حال نگاهی بیاندازیم چون انسانها از نسل سایر موجودات هستند یعنی همه از تک سلولی یا چیزی در این حد تشکیل شده و کم کم تنوع بوجود آمده تا به انسان رسیده پس داشتن روح معنی ندارد مگر اینکه به دو شکل فکر کنیم اول اینکه همه موجودات این روح را دارند و با بوجود آمدن تک سلولی یا حیات همان زندگی یا حیات روح بوده یا بهرحال همزمان یا کمی متفاوت از لحاظ زمان با او شکل گرفته است که این یعنی همه موجودات بایستی این روح را داشته باشند که این روح انسانی یا روحی که انسانی فرض اش می کنیم نبایستی باشد اما ممکن است یهویی بعد اینکه انسان انسان شد روح هم بدان افزوده شده باشد آن هم نمی دانیم وقتی انسان نما بوجود آمد روح بهش اضافه شد یا انسان هوشمند یا حتی ممکن است فرض شود که زمانی که روح به انسان اضافه شد آنوقت انسان هوشمند شد یا بهرحال انسان شد یعنی این روح همان انسان نما شدن یا هوشمند شدن باشد که این هم چندان پایه ای ندارد چون وقتی انسان می میرد قطعا هوش و وجودش و مغزش را از دست می دهد و بخش مغزی هوشمند هم از بین می رود پس این باور روح نیست.!

دموکراسی پسر خاله ای:

مردم روستایی بر خان خود بخاطر دیکتاتوری و ستم شوریدند و آزادی خواستند بعد خان قول آزادی همراه با دموکراسی رو داد و گفت باشه حالا که شما بجای دیکتاتوری دموکراسی می خواید باشه بیاد این ده تا پسر من شما آزادید به هر کدومش که بخواید رای بدید اینم از دموکراسی! خب به نظرتون چند درصد اینجا دموکراسی است گو اینکه همه فکر می کنند حق انتخاب دارند. حال بیاید با حکومت خودمون مقایسه اش کنیم. انقلاب شد و سه دسته اصلی سیاسی حضور داشتند. مجاهدان ، توده ای ها، روحانیون.  
ادامه مطلب ...

در محبوبیت کودکان

اینکه بچه ها دوست داشتنی تر و محبوب تر از بزرگترها هستند شاید بر میگردد به دو دلیل یکی به بچه و دیگری مربوط به دیگران. از یک سو کودک هیچ کینه ای یا پیش زمینه ای از کسی ندارد و تازه هیچ قضاوت عمیق یا طولانی از دیگران برای خود شکل نداده و تنها برخورد لحظه ای با پیش زمینه اندکی از هر کس و از سوی دیگر بزرگتر ها و اطرافیان هم هیچ گذشته بدی برای کودک ندارند و تازه او را حقیر تر از خود و ناچیز و کوچکتر می دانند و هیچ و شاید بهتر باشد بگوییم چندان حسادتی نسبت به او یا بغض و کینه ای از او ندارند و حتی نگاه شخصیت والد-رفیقی به کودک دارند، این دو عامل شاید دلیل خوبی برای نوع رابطه کودک و دیگران باشد و باید دید می توان یه رابطه خوب در همین حد بین بزرگتر ها شکل داد البته می دانیم که دیگه نمیشه بخش اول یعنی پیش زمینه آدمها نسبت به هم رو نادیده گرفت خب بدین ترتیب آیا این برنامه قابل اجراست؟ بله و خیر! خیر از این لحاظ که نمی شود همه گذشته و پیش زمینه از هم را پاک کرد و مثل رابطه کودک-اطرافیان بشود و نیز رابطه والد-کودک هم همیشه و در همه حال امکان پذیر نیست! با همه این اوصاف باز هم می توان روابط بین اشخاص به زیبایی رابطه بین کودک و دیگران و حتی عمیق تر از آن کرد و آن درک و شناخت خود و دیگران و برقراری رابطه صمیمانه با دیگران و این البته نیازمند کار روی خود است که بدون طلبکاری در روابط و برقراری رابطه کودک یا والد درباره شخصیت رابطه و هم چنین آزاد گذاشتن شخصیت بالغی در برخورد با خود و دیگران . . . .

خلیفه روی زمین

ما نماینده یا جانشین و خلیفه خدا روی زمین هستیم! خب کارمون چیه نکنه مثل اون طنز لری معاون شمارش پشکل های عبوری هستیم

خب ما معاون خدا حالا کارمون چیه من که تو این مدت وظیفه ای که خدایی باشه بر عهده ام نبوده همش زمینی بوده مثلا کارگری یعنی خدا خودش می خواسته بیاد کارگری دیده وقت نداره منو خلق کرده مسئول یه عده کارگر یعنی خدا می خواسته سرکارگر بشه وقت نداشته یا مثلا تو شهرداری، جهاد یا صدا و سیما ، استانداری، بخش داری و شرکت های دولتی و . . . می خواسته نیرو داشته باشه منو فرستاده یا این همه مشکلات یا درسها یا کتابهارو می خواسته بخونه دیده وقت نداره منو گذاشته خب من مسئول چی هستم مثلا اگه بگن من مسئول نفس خود هستم که یعنی خودمو نگه دارم گناه نکنم خب این یعنی خدا می خواسته بیاد اینجا خودشو نگه داره گناه نکنه وقت نداشته منو گذاشته جاش این کارو بکنم یا از این قبیل  موارد من که فعلا چیزی به ذهنم نمی رسه!

شایدم قرار بوده من بر دیگران حکومت کنم این جوری یعنی فقط حاکمان جانشینان خدایند پس ما ها چی هستیم یا نکنه قراره بر حیوانات یا طبیعت حکومت کنیم یعنی خدا نتونسته یا وقتشو نداشته یا کار کوچکی می دونسته خب ... ببخشید می شه یه سوال بپرسم که منظورتون از اینکه ما خلیفه خدا بر روی زمین هستیم دقیقا منظورتون چیه ببینید خلیفه یا جانشین یا همون معاون این انتخاب ها یعنی یه بخش از کار رو به معاون دادن یا یه منطقه ای رو مثل همین فرمانداران یا استانداران یا یه همچین چیزی یعنی بهرحال اینا هم یه کم کمتر از رئیس هم قدرت دارن هم اختیار یعنی نزدیک به هم هستن ایا قدرت و مسئولیت خدا تو همین حد ماست فقط کمی بیشتره یا نه مسئولیت ما زیاده و خودمون خبر نداریم این معاون بودن من راستش تا حالا این سلسله مراتب رو یعنی این چارت کارو ندیدم نمی دونم بخش کاریم کجاست باید برم بقیه رو بچاپم ببخشید منظورم خدمت به خلق الله است. بعدش خدا منو خلیفه قرار داده می خواد بهم حقوق بده یا من از بقیه مالیات بگیرم یه خوردشو هم بدم خدا. کلا می شه مای جاهل و نادان رو کمی توجیه بفرمایید. راستی خلیفه خانوم ....